مدیوم

بدن‏ِ سوژه‌ی موجود

مدیوم

بدن‏ِ سوژه‌ی موجود

سلام خوش آمدید

۱۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستان کوتاه» ثبت شده است

نگاهی به داستان کوتاه «اولین غاز من» از ایساک بابل

اوایل قرن بیستم، روسیه وقایع بسیار سختی را پشت سر می‌گذاشت: سه انقلاب که یکی از آن‌ها نظم موجود را برای همیشه تغییر داد، و جنگ داخلی که جامعه را به دو جبهه تقسیم کرد. بسیاری از مردم تکیه‌گاه اخلاقی خود را در زندگی از دست دادند، و برخی دیگر که نمی‌خواستند در جامعه‌ای زندگی کنند که در آن هر آشپزی می‌توانست کشور را اداره کند، مجبور به مهاجرت شدند.

نمایندگان روشنفکری، که بسیاری از آن‌ها نویسنده بودند و مسئولیت سرنوشت کشور را حس می‌کردند، نمی‌توانستند در برابر این وقایع بی‌تفاوت بمانند. برخی با پذیرش ارزش‌های جدید به ستایش آن‌ها پرداختند و سفارش‌های اجتماعی را انجام دادند. برخی دیگر تلاش کردند انقلاب را با مفاهیم جاودان ارزیابی کنند، هرچند که آن‌ها نیز گاهی در "کوره انقلاب" گرفتار می‌شدند. در میان این افراد می‌توان به نیکولای استروفسکی، آلکساندر فادیف و ایساک بابل اشاره کرد. بابل، که با نام مستعار "کریل واسیلیویچ لیوتوف" در گروه اسب‌سوار نخستین ارتش بودیونی می‌جنگید و یادداشت‌هایی به عنوان خبرنگار جنگی روزنامه "سواره‌نظام سرخ" می‌نوشت، بعدها مجموعه داستان‌هایی با عنوان "ارتش سواره" منتشر کرد که نخستین داستان آن «اولین غاز من» بود، که موضوع مورد بحث این تحلیل است.

  • Ahmad Nia
نگاهی به داستان کوتاه "چشم‌های سگ آبی‌رنگ" از گابریل گارسیا مارکز

چشم‌های سگ آبی‌رنگ" داستانی کوتاه نوشته شده در سال ۱۹۵۰ توسط گابریل گارسیا مارکز، یکی از مشهورترین نویسندگان ادبیات اسپانیایی زبان است. مارکز در ۶ مارس ۱۹۲۷ در آراکاتا، کلمبیا به عنوان بزرگترین فرزند خانواده‌ای ۱۲ نفره متولد شد. او به مدرسه و دانشگاه در کلمبیا رفت و پس از آن برای مدتی به توصیه والدینش به تحصیل حقوق پرداخت، اما در نهایت به یک روزنامه‌نگار و نویسنده تبدیل شد. او مدتی را در پاریس و چندین کشور دیگر در اروپای شرقی گذراند و به نویسندگی و نگاهی متفاوت به جهان پرداخت. در سال ۱۹۶۷، اولین رمان خود و مشهورترین اثرش را با عنوان "صد سال تنهایی" که نمونه‌ای برجسته از سبک رئالیسم جادویی است، نوشت. پس از آن به نوشتن داستان‌های کوتاه و آثار داستانی دیگر ادامه داد. مارکز بیشتر آثار خود را در دوران شکوفایی ادبیات آمریکای لاتین، دوره‌ای از تحولات رادیکال در ادبیات، به رشته تحریر درآورد. وضعیت سیاسی در آمریکای لاتین و سایر نقاط جهان در آن زمان به دلیل جنگ سرد و انقلاب کوبا بسیار ناپایدار بود. مارکز با ایده‌های سوسیالیستی همذات پنداری می‌کرد و این موضوع بر سبک نوشتاری او نیز تأثیر گذاشت. در سال ۱۹۸۲، او جایزه نوبل ادبیات را از آن خود کرد. در سال ۱۹۹۹، مارکز به سرطان لنفاوی مبتلا شد و در سال ۲۰۱۴ درگذشت. امروزه آثار او همچنان به عنوان آثاری بسیار تاثیرگذار شناخته می‌شوند.

"چشم‌های سگ آبی‌رنگ" داستان گفتگوی یک مرد با زنی در خواب را روایت می‌کند. آنها رابطه‌ای صمیمی دارند، به‌طوری‌که زن با نگاه مرد لباسش را در می‌آورد و درباره احساسات و خواسته‌هایشان صحبت می‌کنند. آنها همچنین در مورد عبارتی به نام "چشم‌های سگ آبی‌رنگ" بحث می‌کنند که برای یافتن یکدیگر در دنیای واقعی انتخاب کرده‌اند. زن تمام عمر خود را صرف نوشتن این عبارت در مکان‌های مختلف کرده است تا مردی را که این عبارت را به او گفته پیدا کند، هرچند این کار باعث می‌شود مردم او را دیوانه بدانند. در مقابل، مرد هرگز این عبارت را به یاد نمی‌آورد. در پایان داستان، مرد به او قول می‌دهد که وقتی عبارت را بنویسد او را در خیابان خواهد شناخت، اما زن با غم و اندوه پاسخ می‌دهد که او هیچ چیز از رویاهایش به یاد نخواهد آورد

  • Ahmad Nia
نگاهی به داستان کوتاه «آقای قهوه و آقای تعمیرکار» از ریموند کارور

در داستان کوتاه «آقای قهوه و آقای تعمیرکار»، راوی با تامل در زندگی سه سال گذشته‌اش، لحنی از صمیمیت با مخاطبش اتخاذ می‌کند. سرآغاز غیر جدی‌اش، "چیزهایی دیده بودم" به این معنی است که او انتظار دارد مخاطبانش او را به مثابه یک بازمانده ببینند، کسی که از بی‌عدالتی، درد و خیانت عبور کرده تا در قامت مردی بهتر ظاهر شود. اما راوی در جریان بیان داستانش، نبود خودآگاهی را هویدا می‌سازد که نشان‌دهنده دیدگاه غیر قابل اعتماد اوست.

یکی از سرنخ‌های غیرقابل اعتماد بودن راوی اعتراف خود اوست، زمانی که این وقایع اتفاق افتاد، او «روزی یک پنجم می‌نوشید». از سویی دیگر، همسرش مشروبات الکلی را کنار گذاشته بود و در جلسات الکلی‌های گمنام شرکت می‌کرد. الکلیسم فعال راوی و تلاش همسرش (و راس) برای بهبودی، داوری راوی را زیر سوال می‌برد که همسر، بچه‌هایش و راس همگی دیوانه هستند

  • Ahmad Nia
نگاهی به داستان کوتاه «قایق بی‌حفاظ» از استیون کرین

در ظاهر، معنایی که از داستان کوتاه "قایق بی‌حفاظ" مستفاد می‌شود، نسبتاً ساده است. اکثر خوانندگان معاصر داستان می‌توانند واقع‌گرایی را در رویکرد نوشتاری استیون کرین تشخیص دهند، اما تعداد کمی می‌توانند به معانی عمیق فلسفی آن پی ببرند.

با این حال، متعاقباً مشخص است که کرین چه اندازه با طبیعت‌گرایان بدبین همراهی دارد. در واقع، رایج‌ترین فهم از داستان نشان‌دهنده این موضوع است که سرنوشت انسان توسط نیروهای طبیعت تعیین می‌شود. اما کرین معنای طبیعت را چگونه توصیف می‌کند؟ نحوه پاسخ منتقدان به این سوال تا حد زیادی نحوه تفسیر آنها از داستان را مشخص می‌کند.

  • Ahmad Nia
نگاهی به داستان کوتاه «بگو مرا نکشند» اثر خوان رولفو

داستان «بگو مرا نکشند» خوان رولفو مملو از نمادگرایی است که توسط شخصیت‌هایش به نمایش در می‌آید. از یک طرف، ما جوونسیو را داریم که نماینده سنجه اجتماعی است، زیرا تصمیم می‌گیرد نظم مستقر را برای نمردن حیواناتش زیر پا بگذارد. در مواجهه با امتناع دون لوپه از به اشتراک گذاشتن دارایی‌هایش با کسانی که کمتر دارند، و کشتن شدن یکی از گاوهای جوونسیو توسط وی، جوونسیو عصبانی شده و صاحب زمین را به قتل می‌رساند.

  • Ahmad Nia
اخلاق پنهان والتر میتی / نگاهی به داستان کوتاه «زندگی پنهان والتر میتی» اثر جیمز تربر

در سال ۱۹۳۹ مردی به نام جیمز تربر داستان کوتاهی با عنوان "زندگی پنهان والتر میتی" منتشر کرد. داستان در مورد مردی معمولی و زن ذلیل است که عمرش را با خیالبافی می‌گذراند. خیالبافی‌ای که بسیار خارق‌العاده‌تر از زندگی عادی اوست. اما، این رویاها تغییر اندکی در زندگی واقعی او دارند، زیرا در پایان داستان، او دقیقاً همان رویاپرداز ساکت و بی‌صدا باقی می‌ماند. تغییر نکردن او، به طرز عجیبی، ثابت می‌کند که این تنها چیزی است که او را واقعاً خارق‌العاده می‌کند. این واقعیت بزرگترین اخلاق داستان زندگی او را نشان می‌دهد: از تسلیم شدن به دیگران خودداری کنید و تبدیل به کسی شوید که نیستید.

  • Ahmad Nia
نگاهی به داستان کوتاه «دهانم زیبا و چشمانم سبز» اثر جی. ‌دی سلینجر

بخشی از زیبایی داستان کوتاه «دهانم زیبا و چشمانم سبز» اثر جی. ‌دی سلینجر، ناشی از روایت نامشخص آن است. سه شخصیت وجود دارد: یک مرد مو خاکستری به‌نام لی. یک دختر (نامش فاش نمی‌شود، رابطه او با لی نامشخص می‌ماند و هر دو با هم در رختخواب هستند). و آرتور، که نیمه‌شب با لی تماس می‌گیرد. او نمی‌داند همسرش جووانی کجاست و معتقد است که ممکن است به او خیانت کند. بخش زیادی از داستان به شرح عصبانیت آرتور از جووانی می‌گذرد، در حالی که لی بیهوده تلاش می‌کند او را آرام کند (دختر نیز در رختخواب دراز کشیده و تمام مدت به یک طرف تماس گوش می‌دهد). در نهایت، پس از اینکه آرتور پیشنهاد می‌دهد برای نوشیدنی به خانه لی بیاید، لی به او توصیه می‌کند که این ایده خوبی نیست و بهتر است استراحت کرده و منتظر همسرش جووانی بماند، آرتور تلفن را قطع می‌کند. پس از قطع تلفن توسط آرتور، دختر به لی می‌گوید: «سنگ تمام گذاشتی. راستی که محشر کردی. خدایا، از خودم بدم می‌آد!» اندکی بعد، آرتور دوباره تماس می‌گیرد و به لی اطلاع می‌دهد که جووانی به طور غیرمنتظره‌ای بازگشته است. لی مکالمه را کوتاه کرده و ادعا می‌کند که "من یه‌باره سردرد شدیدی گرفتم. علت‌شو هم نمی‌دونم. ناراحت نمی‌شی گفت‌وگورو درز بگیریم؟ فردا صبح باهات حرف می‌زنم... باشه؟."

  • Ahmad Nia
نگاهی به داستان کوتاه «پناهنده آلمانی» اثر برنارد مالامود

در پناهنده آلمانی اثر برنارد مالامود، ما با موضوعات مختلفی مانند زبان، ترک کردن، بیان، ترس، عشق، ناامنی، درگیری و افسردگی سروکار داریم. این داستان برگرفته از مجموعه داستان‌های کوتاه کامل مالامود است، داستان به‌صورت اول شخص توسط مردی بیست ساله به نام مارتین گلدبرگ روایت می‌شود و خواننده از ابتدای داستان متوجه می‌شود که مالامود ممکن است در حال بررسی موضوع زبان باشد. اسکار در یادگیری زبان انگلیسی مشکل دارد. او در قامت یک مرد تحصیلکرده اعتماد به نفس لازم را ندارد. علی‌رغم اینکه در نیویورک در محیطی نسبتاً امن ساکن شده است، اما نمی‌تواند از فکر جنگ جهانی دوم و آنچه در آلمان رخ می‌دهد بیرون بیاید. شاید مالامود درصدد است نشان دهد که ناتوانی اسکار در رها کردن آلمان و همسرش به دلیل دوست‌داشتن هر دوی آنهاست. هر چند او نمی‌تواند عشقش را به همسرش ابراز کند و درباره مردم آلمان نیز کلاً در سردرگمی به‌سر می‌برد. با این دید او از هر دوی آن‌ها متنفر است و بین همسرش و مردم آلمان تفاوتی قائل نیست.

  • Ahmad Nia
نگاهی به داستان کوتاه «پنجه میمون» از ویلیام ویمارک جیکوبز

ویلیام ویمارک جیکوبس در نوشتن داستان کوتاه «پنجۀ میمون» از منابع ادبی شناخته شده‌ای استفاده کرده تا هم آشناپنداری داستان و هم تعلیق آن را بیشتر کند. مشخص‌ترین تأثیرپذیری او، داستان «علاءالدین و چراغ جادو» است، یکی از مشهورترین داستان‌های کتاب هزار و یک شب، یا به قول خانم وایت، شب‌های عربی. داستان علاءالدین با فرم‌های متنوعی بازگو شده است، از جمله کارتون محبوب والت دیزنی در دهه ۱۹۹۰. تقریباً در همه آن‌ها نشان داده می‌شود که آرزوی به‌سرانجام‌رسیده غیرممکن است، زیرا جادو هرگز آن‌طور که مردم می‌خواهند کار نمی‌کند. جیکوبس نیز از همان الگوی ساختاری در داستان کوتاه «پنجه میمون» استفاده می‌کند. ساختار بیشتر این داستان‌ها بر روی «سه آرزو» متمرکز است: آرزوی اول منجر به نتایج غیرمنتظره و ناخرسند می‌شود، آرزوی دوم با عجله نمی‌تواند آرزوی اول را برگرداند و از کار بیندازد، فقط اوضاع را بدتر می‌کند و آرزوی سوم موفق می‌شود آرزوی فاجعه‌بار دوم را بی‌اثر و خنثی کند.

  • Ahmad Nia
کرانه سوم رود اثر ژوائو گیمارس روسا

انبوهی از صداها در داستان کوتاه «سومین کرانه رود» نوشته ژوائو گیمارس روسا وجود دارد که با تصویر همان رودخانه‌ای که توصیف می‌شود مشخص شده است. خواننده به سمت کرانه سوم کشیده می‌شود، در حالی‌که حافظه‌ی او فقط دو کرانه را تاب می‌آورد. کرانه‌ی به اصطلاح سوم در چه زمانی و مکانی قرار دارد؟ در جستجوی این پرسش، او اسیر پرسش‌هایش می‌ماند و خود را به کرانه سوم منتقل می‌کند، اما نمی‌تواند آن‌را تشخیص دهد. از آنجایی که خواننده با خواندن عنوان داستان کوتاه، عناصر زبانی و برون زبانی این اصطلاح را نمی‌یابد، اسیر تردیدها و پرسش‌های خود می‌شود: گویی او را به کرانه سوم رود منتقل کرده‌اند ولی او نمی‌تواند آن مکان را بشناسد. خواندن این داستان کوتاه از عنوانش شروع می‌شود، عدد ترتیبی «سوم»، خواننده را به تلاطم می‌آورد و پرسش‌های او شروع می‌شود. خواننده می‌پرسد:  معنای سومین کرانه یا رودخانه چیست؟

عنوان کرانه سوم رود، احتمالات تفسیری متفاوتی را پیش‌روی خواننده می‌گذارد. خواننده در دام تناقض کرانه سوم می‌افتد، عنوان داستان به او هیچ مرجعی از این کرانه سوم در فرازبانش نمی‌دهد. در دید او فقط دو کرانه وجود دارد و کرانه سومی که نظم خاصی داشته و تعریف‌پذیر باشد، یافت نمی‌شود: سواحل اول و دوم رودخانه.

  • Ahmad Nia
مدیوم

«بدن مدیوم کلی ما برای داشتن یک جهان است.»
موریس مرلوپونتی