مدیوم

بدن‏ِ سوژه‌ی موجود

مدیوم

بدن‏ِ سوژه‌ی موجود

سلام خوش آمدید
نگاهی به داستان کوتاه «بگو مرا نکشند» اثر خوان رولفو

داستان «بگو مرا نکشند» خوان رولفو مملو از نمادگرایی است که توسط شخصیت‌هایش به نمایش در می‌آید. از یک طرف، ما جوونسیو را داریم که نماینده سنجه اجتماعی است، زیرا تصمیم می‌گیرد نظم مستقر را برای نمردن حیواناتش زیر پا بگذارد. در مواجهه با امتناع دون لوپه از به اشتراک گذاشتن دارایی‌هایش با کسانی که کمتر دارند، و کشتن شدن یکی از گاوهای جوونسیو توسط وی، جوونسیو عصبانی شده و صاحب زمین را به قتل می‌رساند.

بنابراین، از نظر جوونسیو این یک قتل بیش از حد موجه است، اما او نمی‌خواهد با عواقب اعمالش روبرو شود، علیرغم اینکه به دون لوپه گفته است که عواقب قتل حیواناتش را خواهد پرداخت. جوونسیو با ترس از سرنوشتی مشابه صاحب زمین، تقریباً ۴۰ سال را در فرار سپری می‌کند.

در پایان، نمادی از قدرت را در سرهنگی می‌یابیم که جوونسیو هرگز چهره‌اش را نمی‌بیند و او کسی جز پسر همان صاحب زمینی است که توسط جوونسیو به قتل رسیده‌ است و اکنون حاضر است انتقام مرگ پدرش را بگیرد. مرز بین انتقام و عدالت در اینجا کمرنگ می‌شود، زیرا سرهنگ انتقام مرگ پدرش را می‌گیرد، در حالی که در موقعیت قدرت است و اصلاً ترسی ندارد که قتل جوونسیو برایش عواقبی به دنبال داشته باشد. به این ترتیب از نویسنده از خواننده دعوت می‌کند تا به این موضوع فکر کند که کدام موارد بر اساس کدام اعمال توجیه‌پذیر هستند و عدالت پس آن و پیامدهایش چیست.

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
مدیوم

«بدن مدیوم کلی ما برای داشتن یک جهان است.»
موریس مرلوپونتی