در فیلم «۲۸ سال بعد»، که مرثیهای مالیخولیایی برای آغازهای نو است، کارگردان دنی بویل و نویسنده الکس گارلند بار دیگر به دنیای آلودهبهخشم که در سال ۲۰۰۲ خلق کرده بودند، بازمیگردند. فیلم «۲۸ روز بعد» این فیلمسازان، ژانر زامبی را برای قرن بیست و یکم احیا کرد و به دنبال آن یک دنباله (۲۸ هفته بعد، ۲۰۰۷)، بیشمار مقلد بهدنبال داشت و احیای غولهای گوشتخوار در سینمای وحشت و فرهنگ عامه به وجود آمد که فراتر از حد اشباع نیز ادامه یافته است. بویل و گارلند با بازگشت به آنچه شروع کرده بودند، افکار زیادی در سر دارند - هیچ یک از آنها را نمیتوان مرسوم نامید. این فیلم جدید تنها یک کاوش جنبشی دیگر از بازماندگان یک اپیدمی نیست که در بریتانیا از دست افراد آلوده سریعالسیر فرار میکنند. جهان از آن زمان تغییر کرده و رویکرد فیلمسازان نیز با آن تکامل یافته است. فیلم آنها به رادیکالیزاسیون ربع قرن اخیر از طریق الهیات مکاشفه مسیحی، ناسیونالیسم، سنتگرایی و «منواسپیر» (Manosphere) میپردازد و نقدی کنایهآمیز به همه آنها ارائه میدهد. «۲۸ سال بعد» به هیچ وجه یک فیلم پساآخرالزمانی یا زامبی-گونه معمولی نیست و بدون شک تماشاگرانی را که انتظار یک دنباله-میراثی (یا «ریکول») قابل پیشبینی هالیوودی را دارند، گیج خواهد کرد. همین بخشی از چیزی است که آن را خاص میکند.
در تضاد شدید با آخرین فیلم بویل - «دیروز» (۲۰۱۹)، یک داستان سبک و با مفهوم بالا که بیشتر به نویسندهاش، ریچارد کرتیس، نسبت داده میشود - «۲۸ سال بعد» بار دیگر کارگردان را در حال ساخت یک دنباله الهامبخش برای فیلمی مییابد که شهرت او را به عنوان یک فیلمساز برجسته بریتانیایی تثبیت کرد. همانطور که او شخصیتهای «قطاربازی» (۱۹۹۶) را با فیلم «T2 قطاربازی» (۲۰۱۷)، اگرچه دلسردکننده اما به همان اندازه پر جنب و جوش و پرانرژی بود، بازبینی کرد، دومین دنباله «۲۸ روز بعد» که مدتها در مورد آن صحبت میشد، بر مضامین عمیقتری تکیه دارد. برخی از این مضامین را بویل با تصاویری که به طرز گیرا توسط تدوینگرش جان هریس در روند فیلم جاسازی شدهاند، بازتاب میدهد، تا اثری تقریباً ناخودآگاه داشته باشند - مانند تصاویر آرشیوی از سربازان بریتانیایی در حال رژه رفتن و تصاویری از کمانداران «هنری پنجم» (۱۹۴۴) اثر لارنس اولیویه که تیراندازی میکنند. در موسیقی متن، بویل از یک سرود هیپنوتیزمکننده از شعر «چکمهها» رودارد کیپلینگ استفاده میکند که در سال ۱۹۱۵ توسط بازیگر تیلور هولمز ضبط شده است. این متن به طور معناداری بیامان و تکراری، بیحسی روانی و زخمهای سربازان وفادار به آرمان خود را برجسته میکند.
بررسی گروههای اجتماعی و فردیت
از طریق این بینامتنها، بویل و گارلند اطاعت کورکورانه و نظمی را که از گروههای اجتماعی و سیاسی انتظار میرود، و نحوه تأثیر آنها بر فرد را زیر سوال میبرند. داستان پسری ۱۲ ساله به نام اسپایک (با بازی ظریف اما تأثیرگذار آلفی ویلیامز) را دنبال میکند که از پدرش و به تبع آن، از جامعه مقید به قانون خود جدا میشود. اسپایک که در جزیرهای کوچک در منطقه قرنطینه شده - در حالیکه کل بریتانیا به حالت عادی بازگشته است - زندگی میکند، به سنی رسیده است که روستای او انتظار دارد آمادگی خود را برای مردانگی در سرزمین اصلی شمال انگلستان، که هنوز پر از ویروس خشم است، ثابت کند. اگرچه اسپایک جوان است، پدرش، جیمی (آرون تیلور-جانسون)، معتقد است او آماده است. اسپایک به مهارتهای تیراندازی خود مطمئن نیست و ترجیح میدهد در خانه با مادرش، ایسلا (جودی کامر)، که به یک بیماری مرموز، شامل تب و زوال عقل دورهای، مبتلا است، بماند. آنها در جزیره خود پزشک واقعی ندارند، بنابراین بیماری او یک راز باقی میماند. با این حال، اسپایک به رهبری پدرش، باید از مسیر باریک عبور کند که جزیره جزر و مدی آنها را از سرزمین اصلی جدا میکند تا آموزش خود را آزمایش کند.
تکامل آلودهها و جامعهشان
در حالی که اسپایک اولین شکار خود را انجام میدهد، فیلم به این موضوع میپردازد که چگونه آلودهها در ربع قرن گذشته تکامل یافتهاند. لباسهایشان پوسیده و از بین رفتهاند و انبوهی از آلودههای برهنه در مناظر رها شدهاند. نمونههای چاق در زمین جنگل میلولند، کرمها و هر چیز دیگری را که از مسیرشان عبور میکند میبلعند. گارلند همچنین از جورج رومرو، که با «شب مردگان زنده» (۱۹۶۸) زامبی سینماییای را پایهگذاری کرد که باهوشتر میشدند، الهام میگیرد. تا زمانی که رومرو چهارمین قسمت خود، «سرزمین مردگان» (۲۰۰۵) را ساخت که یک زامبی متفکر به نام «بیگ ددی» را معرفی کرد. معادل گارلند در این فیلم «آلفا» است، نوعی از آلودهها که باهوشتر از حد معمول هستند و با خشونت و مردانگی افراطی خودنمایی میکنند. آلفاها تمایل به پاره کردن سر بههمراه ستون فقرات متصل دارند و با تکانهای وحشتناک و غیرقابل توقف مانند یک غول به قربانیان حمله میکنند. آنها یک گله از افراد آلوده را رهبری میکنند که از جمعیت گوزنهای محلی تغذیه میکنند و حتی تولید مثل نیز دارند. بویل و گارلند در فیلم جدیدشان نشان میدهند که آلودگانبهخشم دیگر گرسنگی نمیکشند و از بین نمیروند، همانطور که در نسخه اصلی اتفاق افتاد؛ آنها یک جامعه حول خشم مشترک خود تشکیل میدهند، درست همانطور که امروزه در حبابهای دیجیتالی و اجتماعی-سیاسی انجام میدهند.
سفری برای درمان و ایدههای جدید
اسپایک پس از جان سالم به در بردن از سفر یکشبه خود به شمال انگلستان، از فریبهای فزاینده پدرش سرخورده میشود - یکی از آنها این است که تنها پزشک شناخته شده، دکتر کلسون (رالف فاینز)، که قبل از فروپاشی بریتانیا یک پزشک عمومی بود، اکنون دیوانه است و اجساد انسان را در سرزمین اصلی برای اهدافی نامعلوم جمعآوری میکند. اسپایک که برای کمک به مادرش ناامید است، با ایسلا، که در حالات مختلفی از هذیان قرار دارد، مخفیانه به شمال انگلستان بازمیگردد، به این امید که کلسون را پیدا کند و مادرش را درمان کند. در طول مسیر، یک وقفه با یک سرباز سوئدی (ادوین رایدینگ) که به طرز خندهداری دلخور است و قایق گشتی قرنطینهاش به طرز تاسفباری غرق شده بود، اسپایک را برای اولین بار با شیوه دیگری از زندگی آشنا میکند، او گوشی هوشمند را به اسپایک معرفی میکند، و به دنبال آن یک نقد خندهدار از استانداردهای زیبایی امروزی که از نظر آرایشی تغییر یافتهاند، ارائه میدهد. وقتی سرانجام با دکتر کلسون روبرو میشوند، او با توجه به استفاده منظم از ید در سراسر بدن برای دفع ویروس، ترسناک به نظر میرسد. او نیز ایدههای جدیدی را به اسپایک معرفی میکند، مانند ادای احترام به مردگان با یک یادبود مرگ (memento mori) پرزرق و برق، یک جنگل و برجی که از استخوانها ساخته شده است.
سبک بصری و روایت در «۲۸ سال بعد»
بویل و فیلمبردار بازگشتهاش آنتونی داد مانتل، که همیشه هنرمندان بصری پرانرژی بودهاند، «۲۸ سال بعد» را با نوع دیگری از انرژی آغشته کردهاند. برخی از زوایا و صحنهها با همان نیروی فیلم ۲۰۰۲ پیش میروند، اما اینبار با دوربینهای آیفون مانتل که جایگزین مینیدیویهای مصرفی اصلی شدهاند. لبههای نرم و رنگهای اشباعنشده تصاویر نشان میدهد که بویل و مانتل یک لایه از فیلم را زدودهاند تا شبیه «۲۸ روز بعد» به نظر برسد. همراه با برخی تدوینهای امپرسیونیستی و نماهای شببین قرمز به طور نگرانکنندهای از آلودهها که در حال شکار و خوردن گوزن هستند، فیلم درگیر انتخابهای بصری و تکاندهندهای است که بیشتر بداهه به نظر میرسند تا منظم. بویل صحنهها را با CGI تقویت کرده، مانند صحنهای که یک گله گوزن را به تصویر میکشد. اما در جای دیگر، یک صحنه دیجیتالی مونتاژ شده که یک آلفا را در حال دویدن زیر آسمان پرستاره نشان میدهد، به کیفیت داستانگونه روایت میافزاید. صرف نظر از این انتخابها، «۲۸ سال بعد» فیلمی به مراتب تفکربرانگیزتر و کاوشگرتر از دو پیشینهی خود است؛ حتی آرامتر است، با موسیقی متنی کمتر برجسته، که جستجوی اسپایک برای هویت را برجسته میکند.
پایانبندی و تأثیرات فیلم
تیتراژ پایانی به طرز ناامیدکنندهای باز است - با اشارهای به یک دنباله، دومین قسمت از یک سهگانه برنامهریزی شده توسط گارلند، که طبق گزارشها قرار است در ژانویه ۲۰۲۶ و با عنوان فرعی «معبد استخوان» منتشر شود - ولی فیلم با پیدا کردن شخص دیگری که شبیه خود اسپایک است، به پایان میرسد. این شخص جیمی است که جک اوکانل نقش آن را بازی میکند و پس از فیلم «گناهکاران» در همین سال، در اینجا نقش رهبر یک فرقه را دارد. پس از یک معرفی تکاندهنده در مقدمه، جیمی، مانند اسپایک، دیدگاهی متفاوت نسبت به پدرش دارد – پدری که در قامت یک مرد مقدس، ویروس خشم را به عنوان نشانهای پیشامیلنیالیستی از روز داوری میپذیرد. بازگشت جیمی در سکانس آخر، راهی عجیب و نامطلوب برای پایان دادن به فیلم است، اگرچه گروه عجیب و غریب او واکنشی خندهدار را با لباسهای ورزشی و حرکات ژیمناستیک-کشندهشان برمیانگیزد. پس از مدتها انتظار برای این دنباله، پایانی قاطعانه را به جای یک پایان اپیزودیک انتظار داشتیم، اما فیلم به ما نوید اتفاقات غیرمنتظره دیگری را میدهد.
«۲۸ سال بعد» با تفسیری صریح بر خردهفرهنگهای ترسناکی که در جامعه ما فعال هستند و از زمان همهگیری کووید-۱۹ بدتر هم شدهاند، دنیایی را منعکس میکند که در آن خشم به امری عادی تبدیل شده است - حتی چیزی که میتوان جامعهای را حول آن بنا کرد. با وجود تمام ایدههای بلندپروازانه و انتخابهای داستانی نامنظم بویل و گارلند، آنها با توصیفهای ظریف شخصیتها که در بازیهای متفکرانه، به ویژه از ویلیامز، کامر و فاینز به تصویر کشیده شدهاند، انسانیت به نمایش گذاشته شده را تقویت میکنند. با پشت سر گذاشتن سالها انتظار، اکنون برای بیان آنچه از این دنباله میخواستیم و انتظار داشتیم و اینکه چگونه فیلم منحرف میشود، دچار مشکل هستیم. و اگرچه نمیتوانیم ادعا کنیم «۲۸ سال بعد» امیدهای انتزاعی همه را برآورده کرده یا نه، اما با این حال یک فیلم ترسناک جذاب و تاثیرگذار است که، همانند «گناهکاران»، گسترهای فراتر از زیرژانر خودش دارد. با این حال، بر خلاف «گناهکاران»، این یک پیروزی فوری نیست. در عوض، بویل و گارلند فیلمی بیانی ساختند که بیننده را به تأمل وادامیدارد و مجبورش میکند قبل از اینکه تصمیم بگیرد چه احساسی نسبت به آن داشته باشد، ساعتها دربارهاش فکر کند. در حالی که بیشتر فیلمها تلاش میکنند با انتظارات تماشاگران همسو شوند، «۲۸ سال بعد» آنها را به شیوهای طراوتبخش و غیرقابل پیشبینی درهم میشکند.