ویلیام ویمارک جیکوبس در نوشتن داستان کوتاه «پنجۀ میمون» از منابع ادبی شناخته شدهای استفاده کرده تا هم آشناپنداری داستان و هم تعلیق آن را بیشتر کند. مشخصترین تأثیرپذیری او، داستان «علاءالدین و چراغ جادو» است، یکی از مشهورترین داستانهای کتاب هزار و یک شب، یا به قول خانم وایت، شبهای عربی. داستان علاءالدین با فرمهای متنوعی بازگو شده است، از جمله کارتون محبوب والت دیزنی در دهه ۱۹۹۰. تقریباً در همه آنها نشان داده میشود که آرزوی بهسرانجامرسیده غیرممکن است، زیرا جادو هرگز آنطور که مردم میخواهند کار نمیکند. جیکوبس نیز از همان الگوی ساختاری در داستان کوتاه «پنجه میمون» استفاده میکند. ساختار بیشتر این داستانها بر روی «سه آرزو» متمرکز است: آرزوی اول منجر به نتایج غیرمنتظره و ناخرسند میشود، آرزوی دوم با عجله نمیتواند آرزوی اول را برگرداند و از کار بیندازد، فقط اوضاع را بدتر میکند و آرزوی سوم موفق میشود آرزوی فاجعهبار دوم را بیاثر و خنثی کند.
با این حال، منابع الهامبخش کمتر آشکاری نیز در داستان جیکوبس یافت میشود از جمله کتاب مقدس و داستانهای فاوست، محقق آلمانی که روح خود را در ازای خدمت شیطان میفروشد. آقای وایت پس از اینکه برای اولین بار با پنجه میمون آرزو میکند، با نفرت و انزجاری آشکار به پنجه میمون که روی کف اتاق پرتش کرده مینگرد و فریاد میزند که پنجه مثل مار در دستش به خودش میپیچید. این مار به داستان آدم و حوا در کتاب مقدس اشاره دارد، که در آن حوا متوجه میشود، میوه به ظاهر خوشمزه فقط بدبختی به همراه دارد. به طور مشابه، وایتها - که نام خانوادگیشان نشاندهنده بیگناهی و بیآلایشی آنهاست - متوجه میشوند که پنجۀ میمون همانند داستانهای فاوست، آرزوها را به بهای سنگینی برآورده میکند. برآورده شدن خواستههای آقا و خانم وایت فقط درد و رنج را برای دیگران به ارمغان میآورد و بنابراین در برآوردن آنها ناکام است.