در جهانی که با ساختارهای مبهم مفاهیم تسخیر شده، منطق درخورِ معنای «دانش درباره یک چیز خاص» توسط قدرت پدید آمده است.
پس به طبع این استدلال، دانش مستلزم چیست؟ دانش چیزی جز یک رابطه مستقیم بین دیدن و بیان کردن نیست، کلمه دانش با تصویر برساخته رژیمهای گفتمانی درگیر با آن مرتبط است. که به ما این ظن خطرناک را القا میکند که دانش، بر اساس منطقی که قدرت کنونی میپندارد، خواهان تصرف امر دیدنی است تا آن را بیانپذیر کند.
قدرت یک «دانایی رسمی» میآفریند، تا آنچه معتبر و درست است را با لحنی روشن بر بدن پدیدار (رویتپذیر) حمل کند.
اینجاست که تضاد داستان «حضور» اونتی روشن میشود، داستان او عهدهدار حذف این منطق مجهز به قدرت است، داستانی که در آن حضورِ چیزی، فراتر از صرف یک بیان نیست که با یک پدیدار معینِ مشروط پیوند مییابد.
اونتی ایده «حضور» را به بحران میکشد و در نتیجه منطق تحمیلی معنای دانستن را از کار میاندازد.