بهبهانه انتشار کتاب «آیندهی هگل: پلاستیسیته، زمانمندی و دیالکتیک» از کاترین مالابو به ترجمهی سعید تقوایی ابریشمی و محمدمهدی اردبیلی، نشر نی، آبانماه ۱۴۰۱

بیم در ذات امید جای دارد به واسطۀ عدم قطعیتِ امید. امید به پیروزی بدونِ ترس و تردید دیگر نه امید بلکه اطمینان است، همانگونه که پذیرش شکست بدون تردید، یاس و ناامیدی نام دارد. اطمینان و یاس هر دو به یک میزان، علیه «امید» عمل میکنند. امیدی که اجازه دهد ترس از تغییر بر آن «غلبه» کند، دیگر نه امید، بلکه عین یاس و ناامیدی است؛ همانگونه که «بدون» این ترس و تردید نیز امیدی درکار نیست و اطمینان غلبه مییابد. پس هر دوی تسلیمِ منفعلانه (اطمینان به شکست محتوم) و منجیگراییِ منفعلانه (اطمینان به پیروزی محتوم) ضد امیدند: امید نه تردید را انکار و سرکوب میکند، و نه مرعوبِ آن میشود.
پس این عینِ ناامیدی است که فرد یا جامعهای به دلیل ترس از نتایج حاصل از تغییرِ وضعیت، به وضعیتی که نامطلوب میپندارد رضا دهد و چند صباحی دیگر خود را بدان دلخوش کند. حتی عمل از سر استیصال نیز نوعی امید را در خود میپروراند. حتی اگر بسیاری از آلترناتیوهای یک وضعیت از خود آن ترسناکتر باشند، بازهم این خواستِ تغییر است که شرط تحقق آزادی است. و میدانیم که حامیان وضع موجود همواره از همین بزرگنماییِ ترسهای حاصل از آلترناتیوهای ناامیدکننده تغذیه میکنند. البته که نباید منفعلانه به هر تغییری تن داد، البته که باید در برابر غلبۀ ارتجاع و وعدههای فریبنده هشیار و نقاد بود، اما حفظ موضع انتقادی اگر به تن دادنِ منفعلانه منجر شود، ژستی دروغین است. دیگر برای کنترلگریِ قیممآبانۀ روشنفکران و محافظهکاریِ موعظهگران بسیار دیر شده است. موضع انتقادی تنها زمانی حقیقی و صادقانه است که با قسمی خواست و عملِ رادیکال همراه شود.
در این معنا امید نوعی قمار است. اما نه قماری سبکسرانه که قدرتش را از ماهیت احتمالی یا مبهمش اخذ کند. مبارزه خود غایت است و پیروزی نه در نتیجۀ قمار، بلکه در موجه بودن و معنا داشتنِ خودِ قمار کردن است. پس امید نه صرفاً معطوف به آینده، بلکه بیش از آن، معطوف به اکنون است. در این معنا، امید نیرویش را نه از خیالپردازیهای موهوم دربارۀ بهشت برین یا آرمانشهرِ فُرودین، بلکه از خودِ زیستنِ معنادار و موجه اخذ میکند و عمل بر خود غایت منطبق میشود. درک و زیستنِ چنین امیدی البته نیازمندِ درک و زیستنِ برداشتی نوآورانه از «آینده» است که نه در پیشِ رو بلکه در پشت سر قرار دارد (پلاستیسیتۀ زمان). گذشته نه در مقام آنچه «شده است»، بلکه در مقام آنچه «میآید»، بارها و بارها؛ و آینده، نه در مقام «آنچه صرفاً میآید»، بلکه به منزلۀ آنچه «آمده است»، چراکه به تعبیر مالابو، «اکنون برای آینده بسیار دیر است».