مدیوم

بدن‏ِ سوژه‌ی موجود

مدیوم

بدن‏ِ سوژه‌ی موجود

سلام خوش آمدید

این گفت‌وگو احتمالاً در فلورانس و در سال ۱۸۳۲ نوشته شده است. تاریخ دقیق نگارش آن در دست نیست بر طبق نظر برخی منتقدان آثار لئوپاردی، جای شک نیست که اولین بار نویسنده در تاریخ یک جولای ۱۸۲۷ این اثر را وارد جنگ افکار کرده باشد لئوپاردی در همان جنگ افکار، یادداشتی این‌گونه دارد: از افراد بسیاری پرسیده‌ام، آیا دلشان می‌خواهد که به  گذشته برگردند و ایام گذشته را دوباره زندگی کنند، بدون اینکه بتوانند کوچکترین تغییری در آن ایجاد کنند. از خودم نیز همین سوال را بارها پرسیده‌ام تا آنجایی که بتـوان بـه گذشته بازگشت هم من هم خیلی‌ها از این مسئله خرسند بودیم، اما اگر چنین شرطی وجود داشته باشد (ناتوانی از تغییر گذشته) هیچ کسی از بازگشت به گذشته خرسند نیست. به جای پذیرفتن بازگشت به گذشته، همگی این گونه پاسخ می‌دادند که راضی به چشم پوشی از چنین بختی هستند که به هرحال توانایی بازگشت به دوران کودکی و گذشته برای همه دلنشین است، اما نـه بـا چنین شرطی. این به چه معناست؟ به این معنا که در زندگی‌ای که همگان شناخته‌ایم و تجربه کرده‌ایم قطعاً بیشتر سختی و غم وجود داشته است تا شادی و خوشبختی از طرفی دیگر اینکه اگر همه ما همچنان علاقه مند زیستن هستیم به این دلیل است که یا به زمان حال و آینده خوشبین هستیم یا اینکه خوشبختانه و به حکم طبیعت انسانی‌مان خیلی از سختی‌های آینده را فی‌الحال نمی‌شناسیم و هنوز به آینده امیدواریم...

 

گفت‌و‌گوی فروشنده تقویم و رهگذر از جاکومو لئوپاردی

فروشنده: تقویم، تقویم‌های جدید، سالنامه‌های جدید! آقا، تقویم نمی‌خواستید؟

رهگذر: تقویم سال جدید؟

فروشنده: بله آقا

رهگذر: شما فکر می‌کنید که سال نو نیک و خوش خواهد بود؟

فروشنده:  بله آقا، البته!

رهگذر: مانند سال گذشته؟

فروشنده: خیلی بیشتر از آن.

رهگذر: مانند پارسال؟ یا مانند سال قبل‌تر از آن؟

فروشنده: خیلی بیشتر از آن آقا.

رهگذر: اما مانند کدام یک از سال‌های گذشته؟ دوست ندارید که سال جدید مانند یکی از این سال‌های اخیر باشد؟

فروشنده: نه آقا دوست ندارم.

رهگذر: از زمانی که شما تقویم سال نو می‌فروشید، چند سال جدید گذشته است؟

فروشنده: آقا احتمالاً بیست سالی گذشته است.

رهگذر: دلتان می‌خواست که این سال جدید به کدام یک از این بیست سال گذشته شبیه باشد؟

فروشنده: من؟ نمی‌دانم چه بگویم.

رهگذر: هیچ سال خاصی را به یاد ندارید که در نظرتان سالی بس نیک و خوش بوده باشد؟

فروشنده: در واقع نه آقا!

رهگذر: به هر حال زندگی چیز قشنگی است درست نمی‌گویم؟

فروشنده: این که معلوم است!

رهگذر:  شما به عقب برنمی‌گردید که این بیست سال گذشته و همچنین تمام زمان گذشته را درست از زمانی که متولد شدید، دوباره از نو زندگی کنید؟

فروشنده: آه آقای عزیز اگر خدا بخواهد، چرا که نه؟!

رهگذر: اما اگر ناچار بودید زندگی‌ای را که داشتید نه کمتر نه بیشتر و به همان شکل دوباره از سر بگیرید با تمام خوشی‌ها و بدبختی‌هایی که از سر گذراندید چه؟

فروشنده: این را نمی‌خواهم

رهگذر: پس دلتان چه زندگی دیگری می‌خواهد؟ زندگی‌ای که من داشتم یا زندگی یک شاهزاده یا زندگی فردی دیگر؟ آیا فکر نمی‌کنید که من یا شاهزاده یا هر کس دیگری دقیقاً مانند شما پاسخ بدهیم؟ یا اینکه چون می‌بایست درست همان زندگی گذشته را به هر شکلی که بوده، دوباره از سر گرفت هیچ‌کس دلش نخواهد به عقب بازگردد؟

فروشنده: این حرف را باور دارم.

رهگذر: پس شما هم با این شرایط اگر راه حل دیگری وجود نداشته باشد دوست ندارید به عقب برگردید؟

فروشنده: آقا واقعاً نه! به عقب برنخواهم گشت.
رهگذر: پس شما به دنبال چه نوع زندگی‌ای هستید؟
فروشنده: من زندگی ای می‌خواهم همان‌طور که خداوند به من عطا می‌دارد. بدون هیچ پیش شرطی

رهگذر: پس یک زندگی اتفاقی بدون دانستن چیزی از سیر و روند آتی آن درست مانند آنچه اکنون از سال نو نمی‌دانیم؟

فروشنده: دقیقاً

رهگذر: من هم اگر عمری برایم باقی مانده باشد، زندگی را این‌گونه می‌خواهم و همه انسان‌ها نیز زندگی را چنین می‌خواهند. این نشان از آن دارد که سرنوشت و روند اتفاقی زندگی تا به امسال که رو به پایان است، با همه بد تا کرده است و به‌وضوح دیده می‌شود که هر کسی اعتقاد دارد که در زندگی بیشتر بدی و سختی نصیبش شده است تا خوبی و اگر بتوان دوباره به زندگی گذشته با تمام بدی‌ها و خوبی‌هایش بازگشت هیچ‌کس دلش نمی‌خواهد دوباره متولد شود. آن زندگی که زیباست زندگی‌ای نیست که آدمی می‌شناسد، بلکه آن زندگی‌ای است که هنوز نمی‌شناسد زندگی گذشته نیست، بلکه زندگی آینده است. با آغاز سال جدید، سرنوشت شروع خواهد کرد به خوب رفتار کردن با شما و با من و با تمام آدم‌ها و زندگی خوشبخت آغاز خواهد شد. درست می‌گویم؟

فروشنده: امیدواریم.

رهگذر: خوب زیباترین تقویمی را که دارید نشانم بدهید.

فروشنده: بفرمایید آقا، قیمتش سی سکه است.

رهگذر: بفرمایید خدمت شما سی سکه.

فروشنده: سپاسگزارم آقا، به امید دیدار تقویم‌های جدید... سالنامه‌های جدید.

 

کتاب فرازهایی از پندنامه اخلاقی جاکومو لئوپاردی ترجمه دکتر فاطمه عسگری

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
مدیوم

«بدن مدیوم کلی ما برای داشتن یک جهان است.»
موریس مرلوپونتی