داستان کتاب طومار شیخ شرزین در زمان فرمانروایی مغولان یا تاتارها بر ایران میگذرد.
یکی از دبیران کتابخانه هنگام سوختن برخی از طومارهای کتابخانه، اتفاقی طوماری از استادش شیخ شرزین پیدا می کند که برای دادخواهی از صاحب دیوان نوشته بوده است. متن طومار بخشی از سرگذشت شرزین پسر روزبهان، دبیر دارالکتّاب سلطانی است که از پس نوشتن رساله ای به نام دارنامه شیوخ دیگر او را متهم به کفر و ارتداد می کنند.
شیخ شرزین، چهره اصلی این داستان که عمیقاً باور به خردورزی دارد، در دارنامه به ستایش خرد پرداخته است و شیوخ حسود که معتقد به تابعیت محض از نوشتههای پیشینیان هستند، از نوشتههای شرزین که حرف نو گفته است خشمگین می شوند و او را مورد بازجویی قرار میدهند.
شرزین برای جان سالم به در بردن کار خود را به ابن سینا نسبت میدهد؛ ولی بعد که دارنامه همچون کتاب تازه پیدا شده ابن سینا مورد استقبال شیوخ و سلطان وقت قرار میگیرد، شرزین در حضور سلطان بیان می کند که دارنامه را خودش نوشته است.
دو برش از کتاب طومار شیخ شرزین
*صدای شرزین: بدانند نام پدرم _ خدای آمرز _ روزبهان دبیر بود، و سالم به سه نرسیده، قلم در دست مشق خط می کردم. و در هفت سالگی به تجلید و کتابت پرداختم؛ و از آنجا بود که به خواندن رسالات و کتب میل کردم، و در جبر و اصول و حکمت و موسیقی و شعر تفحص کردم. و چون پدرم _ که خدایش رحمت کناد _ گذشته شد و جهان را به ما گذاشت، پیشه ی وی پیشه کردم، و سرانجام در دارالکتاب همایونی مرا به دبیری گماشتند، تا آن زمان که رساله ای برنوشتم نامش (دارنامه) و در آن خرد را به درختی مانند کردم که اگر بپروریش ببالد ورنه بیخ آن خشک شود.
* در دست راست رود جهالت است و در دست چپ دریای ظلمت و آن به این میریزد. و دریاگذاران بر زورقهای تزویرند؛ که «تا»ی آن تهمت است، و «زا»ی آن زشتگردانیدن روی جهان، و «واو» آن ویل است که مر ایشان بساختهاند از بهر بینایان بر غرضهاشان، و «یا»ی آن یاس است از برای جهانیان، و «را»ی آن ریاست است که می جویند در نهان...