مدیوم

بدن‏ِ سوژه‌ی موجود

مدیوم

بدن‏ِ سوژه‌ی موجود

سلام خوش آمدید

۶ مطلب با موضوع «ادبیات :: ادبیات آمریکا» ثبت شده است

نگاهی به داستان کوتاه «آقای قهوه و آقای تعمیرکار» از ریموند کارور

در داستان کوتاه «آقای قهوه و آقای تعمیرکار»، راوی با تامل در زندگی سه سال گذشته‌اش، لحنی از صمیمیت با مخاطبش اتخاذ می‌کند. سرآغاز غیر جدی‌اش، "چیزهایی دیده بودم" به این معنی است که او انتظار دارد مخاطبانش او را به مثابه یک بازمانده ببینند، کسی که از بی‌عدالتی، درد و خیانت عبور کرده تا در قامت مردی بهتر ظاهر شود. اما راوی در جریان بیان داستانش، نبود خودآگاهی را هویدا می‌سازد که نشان‌دهنده دیدگاه غیر قابل اعتماد اوست.

یکی از سرنخ‌های غیرقابل اعتماد بودن راوی اعتراف خود اوست، زمانی که این وقایع اتفاق افتاد، او «روزی یک پنجم می‌نوشید». از سویی دیگر، همسرش مشروبات الکلی را کنار گذاشته بود و در جلسات الکلی‌های گمنام شرکت می‌کرد. الکلیسم فعال راوی و تلاش همسرش (و راس) برای بهبودی، داوری راوی را زیر سوال می‌برد که همسر، بچه‌هایش و راس همگی دیوانه هستند

  • Ahmad Nia
نگاهی به داستان کوتاه «قایق بی‌حفاظ» از استیون کرین

در ظاهر، معنایی که از داستان کوتاه "قایق بی‌حفاظ" مستفاد می‌شود، نسبتاً ساده است. اکثر خوانندگان معاصر داستان می‌توانند واقع‌گرایی را در رویکرد نوشتاری استیون کرین تشخیص دهند، اما تعداد کمی می‌توانند به معانی عمیق فلسفی آن پی ببرند.

با این حال، متعاقباً مشخص است که کرین چه اندازه با طبیعت‌گرایان بدبین همراهی دارد. در واقع، رایج‌ترین فهم از داستان نشان‌دهنده این موضوع است که سرنوشت انسان توسط نیروهای طبیعت تعیین می‌شود. اما کرین معنای طبیعت را چگونه توصیف می‌کند؟ نحوه پاسخ منتقدان به این سوال تا حد زیادی نحوه تفسیر آنها از داستان را مشخص می‌کند.

  • Ahmad Nia
اخلاق پنهان والتر میتی / نگاهی به داستان کوتاه «زندگی پنهان والتر میتی» اثر جیمز تربر

در سال ۱۹۳۹ مردی به نام جیمز تربر داستان کوتاهی با عنوان "زندگی پنهان والتر میتی" منتشر کرد. داستان در مورد مردی معمولی و زن ذلیل است که عمرش را با خیالبافی می‌گذراند. خیالبافی‌ای که بسیار خارق‌العاده‌تر از زندگی عادی اوست. اما، این رویاها تغییر اندکی در زندگی واقعی او دارند، زیرا در پایان داستان، او دقیقاً همان رویاپرداز ساکت و بی‌صدا باقی می‌ماند. تغییر نکردن او، به طرز عجیبی، ثابت می‌کند که این تنها چیزی است که او را واقعاً خارق‌العاده می‌کند. این واقعیت بزرگترین اخلاق داستان زندگی او را نشان می‌دهد: از تسلیم شدن به دیگران خودداری کنید و تبدیل به کسی شوید که نیستید.

  • Ahmad Nia
نگاهی به داستان کوتاه «دهانم زیبا و چشمانم سبز» اثر جی. ‌دی سلینجر

بخشی از زیبایی داستان کوتاه «دهانم زیبا و چشمانم سبز» اثر جی. ‌دی سلینجر، ناشی از روایت نامشخص آن است. سه شخصیت وجود دارد: یک مرد مو خاکستری به‌نام لی. یک دختر (نامش فاش نمی‌شود، رابطه او با لی نامشخص می‌ماند و هر دو با هم در رختخواب هستند). و آرتور، که نیمه‌شب با لی تماس می‌گیرد. او نمی‌داند همسرش جووانی کجاست و معتقد است که ممکن است به او خیانت کند. بخش زیادی از داستان به شرح عصبانیت آرتور از جووانی می‌گذرد، در حالی که لی بیهوده تلاش می‌کند او را آرام کند (دختر نیز در رختخواب دراز کشیده و تمام مدت به یک طرف تماس گوش می‌دهد). در نهایت، پس از اینکه آرتور پیشنهاد می‌دهد برای نوشیدنی به خانه لی بیاید، لی به او توصیه می‌کند که این ایده خوبی نیست و بهتر است استراحت کرده و منتظر همسرش جووانی بماند، آرتور تلفن را قطع می‌کند. پس از قطع تلفن توسط آرتور، دختر به لی می‌گوید: «سنگ تمام گذاشتی. راستی که محشر کردی. خدایا، از خودم بدم می‌آد!» اندکی بعد، آرتور دوباره تماس می‌گیرد و به لی اطلاع می‌دهد که جووانی به طور غیرمنتظره‌ای بازگشته است. لی مکالمه را کوتاه کرده و ادعا می‌کند که "من یه‌باره سردرد شدیدی گرفتم. علت‌شو هم نمی‌دونم. ناراحت نمی‌شی گفت‌وگورو درز بگیریم؟ فردا صبح باهات حرف می‌زنم... باشه؟."

  • Ahmad Nia
نگاهی به داستان کوتاه «پناهنده آلمانی» اثر برنارد مالامود

در پناهنده آلمانی اثر برنارد مالامود، ما با موضوعات مختلفی مانند زبان، ترک کردن، بیان، ترس، عشق، ناامنی، درگیری و افسردگی سروکار داریم. این داستان برگرفته از مجموعه داستان‌های کوتاه کامل مالامود است، داستان به‌صورت اول شخص توسط مردی بیست ساله به نام مارتین گلدبرگ روایت می‌شود و خواننده از ابتدای داستان متوجه می‌شود که مالامود ممکن است در حال بررسی موضوع زبان باشد. اسکار در یادگیری زبان انگلیسی مشکل دارد. او در قامت یک مرد تحصیلکرده اعتماد به نفس لازم را ندارد. علی‌رغم اینکه در نیویورک در محیطی نسبتاً امن ساکن شده است، اما نمی‌تواند از فکر جنگ جهانی دوم و آنچه در آلمان رخ می‌دهد بیرون بیاید. شاید مالامود درصدد است نشان دهد که ناتوانی اسکار در رها کردن آلمان و همسرش به دلیل دوست‌داشتن هر دوی آنهاست. هر چند او نمی‌تواند عشقش را به همسرش ابراز کند و درباره مردم آلمان نیز کلاً در سردرگمی به‌سر می‌برد. با این دید او از هر دوی آن‌ها متنفر است و بین همسرش و مردم آلمان تفاوتی قائل نیست.

  • Ahmad Nia
بحران وجودی‌ هولدن / نگاهی به رمان «ناتور دشت» سلینجر

کتاب «ناتور دشت» اثر جی. کی‌ سلینجر کاوش در زندگی‌ نوجوانی ‌افسون شده، بدبین و خسته از زندگی ‌به نام هولدن کالفیلد است که تبدیل به یکی ‌از مشهورترین شخصیت‌های ‌ادبیات دنیا شده است، او زندگی‌اش را با تحقیر افراد «قلابی» می‌گذراند و از افرادی‌که دوستشان دارد و بقیه دنیا دوری ‌می‌کند. همه‌چیز، او را در انزوای ‌مطلق فرو می‌برد، از تغییر و صمیمیت می‌ترسد، و در مورد خودش و زندگی‌‌ای‌ که دارد، سردرگم است. به این ترتیب، این رمانی کاملاً ‌امروزی ‌است، زیرا با بسیاری‌از نوجوانان امروزی‌ که احساس تنهایی ‌می‌کنند، حرف می‌زند، انگار همه‌چیز خیلی‌ سریع تغییر می‌کند، صمیمیت به سختی ‌به‌دست می‌آید و مثل زمان بلوغ فقط یکبار اتفاق می‌افتد. با این حال، صحبت از این موضوعات غامض، انتقادات و ممنوعیت‌های ‌خود را نیز به دنبال دارد. یکی ‌از موضوعات رمان که خوانندگان و منتقدان ادبی ‌به آن اشاره کرده‌اند، موضوع اضطراب است. یک جستجوی ‌ساده نشان می‌دهد که عباراتی‌ مانند "ترس" و "اضطراب" با هم به‌کار می‌روند. اما اینها چگونه با هولدن کالفیلد ارتباط دارند؟ هولدن تا چه حد اضطراب را تجربه می‌کند؟ خوانندگانی‌که برای‌ اولین بار این رمان را می‌خوانند شاید متوجه چنین ارتباطی‌ نشوند. ولی‌ چیزی‌که بیشتر خوانندگان بدان توجه نمی‌کنند، موضوع بسیار مهم‌تری‌است که در پایان کتاب به آن پرداخته می‌شود: بحران وجودی. بحران وجودی‌ چیست؟ احتمالا در ذهن‌تان ایده‌ی ‌مبهمی ‌از این موضوع دارید، چیزی ‌شبیه به اینکه: «زمانی‌هایی ‌است که عمیقاً به زندگی ‌فکر می‌کنید و وجود خود را زیر سوال می‌برید». یا شاید متوجه شوید که هر روز زندگی‌تان یک بحران وجودی ‌است و تعریف بالا چندان کامل نیست. از طریق ناتور دشت، هولدن کالفیلد، با تصویری ‌کامل و اگزیستانس از بحران وجودی ‌مواجه می‌شود. اینکه این بحران چیست، چگونه اتفاق می‌افتد و برای‌ ما انسان‌ها چه معنایی‌دارد.

  • Ahmad Nia
مدیوم

«بدن مدیوم کلی ما برای داشتن یک جهان است.»
موریس مرلوپونتی