مدیوم

بدن‏ِ سوژه‌ی موجود

مدیوم

بدن‏ِ سوژه‌ی موجود

سلام خوش آمدید
پدیدارشناسی رقص

پدیدارشناسی رقص / نوشته: جدیمیناس کاروبلیس / ترجمه: هدیه اقتصادی

پدیدارشناسان بنیانگذار، به رقص تنها برحسب اتفاق و به‌مثابه نمونه‌ای از مهارت بدنی یا سرگرمی اشاره نموده‌اند و تلاشی برای فهم یا توصیف پدیدارشناسانۀ آن نکرده‌اند. بنابراین در مقایسه با دیگر اشکال هنر، رقص تقریبا بسیار دیرهنگام مشمول استتیک پدیدارشناسانه شده است و به‌علاوه، اساساً ابتدا اهل حرفۀ رقص بودند که در این امر پیشقدم شدند. شاید این امر باید مورد توجه قرار گیرد که نویسندگانی هستند که با کاملا سیال فهمیدن رقص از اصطلاح "پدیدار شناسی" در تحقیقات رقص استفاده نموده‌اند. با این‌حال باید گفت یک سنت پدیدارشناسی رقص در حال شکل­‌گیری است هرچند که این سنت تا کنون با تلاش­‌های منفرد حفظ شده است.

پدیدارشناسی در دهه‌ی 1960 به‌صورت نظام­مند در عرصه پژوهش رقص معرفی شد. ماکسین شیتز جانستون در پدیدارشناسی رقص (1966) یک تحلیل توصیفی از نوعی رقص سمبلیک درمقام "صورت-در-پدیدآوردن" ارائه نموده است. او از پدیدارشناسی ژان پل سارتر و کار قبلی سوزان کی. لانگر درباره‌ی تئوری هنر به‌مثابه یک شکل سمبلیک به‌عنوان منبع استفاده نموده است، هرچند منبع اولیۀ کار وی، تجربه‌ی خود او از مبتکرین رقص و رقاصان بود. در مقدمه‌ی دومین چاپ کتاب­اش (1979)، او به این نکته اشاره می‌کند که مطالعات بعدی او از متون موریس مرلو-پونتی موجب نقد او از دوانگاری سارتر شده و به او کمک کرده که بر شکل بدنی زنده به مثابه سوژه‌ی بنیادین رقص تمرکز کند.

در دهه 1970، دیوید مایکل لوین اولین مقالات خود را درباره‌ی رقص منتشر کرد و موجب جلب توجه فیلسوف‌ها به رویکرد پدیدارشناسانه در استتیک رقص گردید (لوین 1983). او پدیدارشناسی را به‌مثابه اولین گام ضروری برای تحلیل توصیفی رقص تئاتری و به‌صورت نمونه‌ی شایان تقلید انتقادی و استتیک رقص ارائه می‌کند. در کارهای بعدی، او پدیدارشناسی را با ایده‌ی نقد اجتماعی در رقص و در جستجوی امکان رهاسازی، دکولونیزه‌سازی و دموکراتیک‌سازی، ترکیب می‌کند.

همچنین در دهه­ی 1970 بود که سوندرا هورتون  فرالیگ مسیر پژوهشی خود در پدیدارشناسی اگزیستانسیالیستی در پژوهش رقص را  باترکیب رویکرد پدیدارشناسی، بدن درمانی و تجربه­ی تاثیرگذارش در مطالعات بنیانگذاران برجسته­ی رقص مدرن مانند ماری ویگمان، هانیا هولم، آلوین نیکوله، مارتا گراهام، مرس کانینگهام و دیگران، آغاز کرد. او اولین کتاب خود را در سال 1987 منتشر کرد و آنرا به مثابه انکشافی در بستر اگزیستانسیالیستی رقص مدرن و استتیک توصیفی رقص بر مبنای مفهوم "بدن زیسته" ارائه نمود. وی در تداوم علاقه­اش به تقابل فرهنگ شرق- غرب، به انکشاف در فلسفه­ی نا بودگی/ نیستی در هر دو رقص(1999) می­پردازد، موضوعات روش شناختی را مورد بحث قرار می­دهد(1999)، و همانند بسیاری از پدیدارشناسان دیگر یادداشت­های خودزندگی نگارانه را نیز مورد توجه قرار میدهد. آلجیس میکوناس (1974)، که با اویگن فینک و لودویگ لاندگربه به مطالعه پرداخته، انتولوژی‌های دو­انگارانه رقص را مورد انتقاد قرار می­دهد، چرا که آن­ها را به مثابه "اضافی" (نیچه، والری) یا به مثابه آشکارسازی "هستی" متفاوت با جهان "مشترک" ما (هانس گئورگ گادامر) تفسیر می­کند. او ادعا می­کند رقاص خود رقص است که نه به مثابه یک هستنده  درون جهان، بلکه به مثابه یک جهان در نوعی شکل گیری و دگردیسی فضایی- زمانی تقویم می‌شود.

در سنت فرانسوی، پدیدارشناسی معاصر رقص بدون ارجاع به کارهای پُل والری و موریس مرلو-پونتی امکان‌پذیر نیست. غالباً مشاهده شده است که اصطلاح "هم‌برش" (Chaism) که توسط این اندیشمندان به­کار برده شده است برای فهم رقص مفید است. مایکل برنارد (1993) این اصطلاح را برای فهم استتیک رقص ایجاد کرد. او سه "هم‌برش"  متفاوت را تشخیص داد: درون- حسی (بین جنبه‌های فعال و منفعل حس)، بینا- حسی (بین وجوه مختلف حس) و فرا- حسی (بین بیان و ادراک).

آمدن تکنولوژی­های جدید امکان آزمایش در محیط­های مجازی را فراهم آورده و موجب ادغام امر مجاز و امر فیزیکی شده اند (مانند "احضار روح"). در دهه­های اخیر، سوزان کوزل، با توضیح و تحلیل اجرای] رقص[ خود در یکی از  ابزارهای تعاملی ]انسان و ماشین[، تکنولوژی­های جدید را با پدیدارشناسی ادغام می کند(کوزل 1998). یک گروه از نویسندگان اسکاندیناویایی (و همینطور تعدادی از تزهای دکترا در فنلاند) هستند که به موضوعات شناختی و اخلاقی و قدرت تبدیل‌کنندگی رقص در زیست‌جهان یک رقاص (پارواینن 1998؛ روهاینن 2003) می­پردازند. مسیر پدیدارشناسی هرمنیوتیک رقص با جوآن مک­نامارا (1999) توسعه یافت.

چرا و چگونه پدیدارشناسی با استتیک رقص مرتبط است؟ اکنون بر سه موضوع بنیادین درباره­ی رقص متمرکز می­شویم: تعیین ارزش و ارزیابی (در "عشق باله"، نقد رقص و غیره)؛ آموزش و اجرا (در کلاس­های درس، محیط­های اجرا، رقص­درمانی و غیره)؛ و خلاقیت و انکشاف (در هنر رقص، پژوهش رقص و غیره). قلب روش پدیدارشناسی، پدیدارشناسی داوری است و این پیامدهایی برای داوری استتیک دارد. پدیدارشناسی رقص به انکشاف در پرسش بسندگی داوری درباره­ی رقص از لحاظ "بازگشت به خود اشیا"  برای استفاده از فرمول‌بندی مشهور ادموند هوسرل، می­پردازد.

پدیدار شناسی به روشنی اعلام می­کند که این امر نیازمند در کروشه گذاشتن هرگونه پیش­فهمی است که می تواند با اصطلاحی مانند " به اعتقاد من ..." بیان می شود. ( برای مثال، من معتقدم که این باله است و آن رقص مدرن است، من معتقدم که طراح رقص صاحب سبک‌وسیاق است، من معتقدم تانگو بیانگر حسادت است، و غیره). بنابر قوانینی که در پدیدارشناسی پراگماتیستی معاصر روشن شده است (دپراز و دیگران 2003)، کل روند باید از اعتقاد تعلیق شده درباره رقص، عطف توجه مجدد به رقص به عنوان امری که اکنون و اینجا تجربه شده است و یا در خاطره به مثابه یک تجربه بازنمایی شده است و فرصت دادن به رقص برای آشکاری خود، تشکیل شده باشد.  

پدیدارشناسی رقص شامل پروژه­ی شفاهی­سازی یا نت­گذاری (نت­گذاری بدنی، یا هر گونه نت­گذاری رقص مانند نت­گذاری در موسیقی) هوشیاری حرکتی‌حسی و نه فقط حرکت اعضای بدن است. به غیر از تلاش برای ترجمه تفاوت­های حرکتی‌حسی به تفاوت­های زبانی در نقد رقص (سیکل باز)، همچنین به دنبال ترجمه­ی این تفاوت­ها از یک سوژه­ی حرکتی‌حسی به دیگری است. بنابراین جمله­ی "من می توانم..." معلم رقص تبدیل می­شود به جمله­ی " من می توانم..." رقص‌آموز (سیکل بسته)، تا جاییکه سهولت حرکت غیر تأملی حاصل شود.  خیلی مواقع کپی­کردن، تکرار و روش آزمون و خطا بدون فهم بی­تاثیر است. بنابراین، طراحان یا آموزش‌دهندگان رقص غالباً در تمریناتشان با ضرورت شفاهی­سازی یا نت گذاری (هاتچینسون 2004) بعضی از جنبه­‌های ظریف حرکت بر مبنای تجربه­ی زیسته­ و به نحو بدنی حرکتی‌حسی تنها از چشم­انداز اول-­شخص مفرد مواجهند (اینکه آیا شفاهی­سازی بهتر است یا نت­گذاری یک سوأل باقی می ماند).

این امر نیازمند فهم عمیق از هم‌برش فیمابین شماتیک بدن و ایماژ بدنی و همچنین دانش عملی درباره­ی چگونگی بازشکل­دهی شماتیک بدن برای بازشکل­دهی کل تصویر به مؤثرترین نحو ممکن است. راهبران رقص اغلب به پیروان خود گوشزد می کنند که: «اگر می خواهید از من دنباله­روی کنید، از ایماژ بدنی من کپی­برداری نکنید؛ به آن­چه من می­گویم گوش کنید و شماتیک بدنی خودتان را بازشکل­دهی کنید». این بسیار مهم است که یک طراح رقص نمی تواند از شخص بخواهد که «یک درجه به چپ بچرخد» چراکه این امر فاقد هرگونه حسی برای بدن از حیث شماتیک است.

نهایتاً، درک عمیق از این هم‌برش بین شماتیک بدنی و ایماژ بدنی به ما می­آموزد که مهمترین نکته در رقص یک تحلیل پدیدارشناسی جزیی نیست بلکه یک پدیدارشناسی کلی است. در اغلب موارد یک تحلیل ظریف، شرایطی را خلق می کند که مثلاً ما رقص را از طریق حرکات آن حس نمی­کنیم همانطور که به تعبیری "ما جنگل را از روی درختان آن تشخیص نمی­دهیم". سپس یک تذکر پدیدارشناسانه­ی ساده درباره­ی این­که "چگونه می توان مانند ... رقصید" معنادار می شود. برای مثال، اینکه "والس مانند والسیدن است" (که همیشه بین یک زوج جریان می یابد) به نظر بدیهی می رسد، اما در کلاس­های رقص دارای معانی عمیقی است.‌

میکوناس به این­که شماتیک کل رقص در هر حرکت رقص حضور دارد اشاره کرده است. پدیدارشناسی نوعی انکشاف روشمند "من می­توانم" و "من نمی­توانم" بدن از دیدگاه شناخت شناسی را مورد تشویق قرار می­دهد. ولی این دقیقاً همان طرز کار یک طراح رقص است یعنی انکشاف بدن از طریق قوه­ی اختراع خلاقانه­اش. رقص سنت خود را از طریق فرآیند صورت‌بندی/صورت‌زدایی حفظ می­کند. همانطور که جورج اشتاینر در ایده­هایش درباره­ی آرمان شهر بیان می­کند، جایی­که نقد هنری ممنوع باشد، یک رقاص در رقص خود بیانگر هنر رقص یا یک سنت رقص است (اشتاینر 1991) و بنابراین "آخرین بیانگر" محسوب می‌شود (میکوناس 2004).

آیا امکان ارائه­ی یک تعریف پدیدارشناسانه از رقص وجود دارد؟ از منظر انسان­شناسانه برای رقص تعاریف متعددی وجود دارد. تعریف رقص به مثابه تقلید از طبیعت و یا بیان نمادین، با تجربه­ی زیسته­ی رقص‌های انتزاعی که سعی دارند عامدانه از طبیعت تقلید نکنند و یا چیزی را بیان نکنند در تضاد است. تعریف رقص در مقام یک نمایش به اندازه­ی کافی قانع کننده است اما با پدیده­ی رقص مقدس در تضاد است و نیاز به یک توضیح پدیدارشناسانه دارد. همچنین واضح است که تعاریف رسمی به کرات تکرار شده­ی رقص به مثابه حرکت "الگودار ریتمیک در فضا و زمان" از انحراف­های متافیزیکی‌ای رنج می­برد که در پدیدارشناسی به شدت مورد انتقاد قرار گرفته­اند. مفهوم "حرکت در فضا و زمان" دارای پیش­فرض انتولوژیکی مسیحی است. ولی رقص به وضوح نارسایی این تعریف را نشان می دهد: رقص فی­نفسه پیوستار نیرو-زمان-فضا را تقویم می­کند و از طریق هوشیاری حرکتی‌حسی تقویم می­شود. زامبی ــ بدن مرده­ای که با نیروهای فوق طبیعی زنده شده است ــ نمی‌تواند برقصد چراکه فاقد آگاهی است. بنابراین چنانچه میکونوس نتیجه­گیری می­کند، رقص، آگاهی حرکتی‌حسی رقاص است. از سوی دیگر، رقاص رقص است. بعد از این توضیح پدیدارشناسانه، به­طور خلاصه می­توان گفت که رقص آگاهی حرکتی‌حسی است که به ساخت روی­آورندگی بستگی دارد و این ساخت در رقص­ به مثابه نمایش، شوی رقص، مسابقه­رقص، درمان و جادو متفاوت است.

چگونه پدیدارشناسی رقص به دیگر روندهای معاصر در استتیک رقص مرتبط است؟  فیلسوف تحلیلی، ژولی فان کمپ، معتقد است در کارهای نظام­مند مونرو سی بردزلی، نلسون گودمن، جوزف مارگولیس و فرانسیس اسپارشات موضوعیت بخشیدن به رقص، کند به نظر میرسد: "نظریه­پردازان رقص، منتقدان و مورخان متمایل تر به فلسفه به طور ویژه جذب پدیدار­شناسی و کارهای سوزان کی. لانگر شده­اند، در­حالی ­که فیلسوفان بیشتر تمایل به این داشته­اند که به سادگی رقص را به مثابه پس­اندیشه­ی نظریات جامع­تر در نظر بگیرند (فان کمپ 1981،از شبکه اینترنت). گفتمان فیلسوف­های تحلیلی در دهه­ی اخیر از تلاش برای ایجاد چارچوب زبانی و یافتن پاسخ­ پرسش­های سنتی ــ مانند: معنای داوری درباره­ی زیبایی، این­همانی و اصالت چیستی رقص ــ به هدفگیری رقص به مثابه آنچه که انجام می­شود که همیشه مهمترین انگیزش در گفتمان پدیدارشناسی بوده است، تغییر جهت یافته است. نظریه­ی کنش، که در همین سنت بوجود آمد برای اولین بار در حوزه­ی رقص توسط بردزلی مطرح شد. همچنین مسئله­ی روی­آورندگی به­منزله­ی هسته­ی این نظریه، موضوع مهمی برای پدیدارشناسی رقص است.

در فلسفۀ قاره‌ای، در سمینارهایی که به رهبری آلجیرداس جولین گریماس تاثیر گرفته از مرلوپونتی برگزار می­شدند، روش­های ساختاری و نمادشناسی رقص مورد بحث قرار می­گرفت. سوزان لی فاستر، تحلیلگر پسامدرنیست رقص، میدان نمادشناسانه­ی گریماس را در تحلیل فمینیستی زن بالرین­ (فاستر 1996) بکارگرفت. در دهه­ی 1970 مباحث مربوط به پسامدرنیزم وارد استتیک رقص شد (بینز 1987). گفتمان پسامدرن اغلب با تکنیک­های واسازی (که در پدیدارشناسی ریشه دارند ولی از آن متفاوتند) مرتبط است. در استتیک رقص چرخش توجه واسازنده­ای به مثابه نقد و بازخوانی و "تغییر مکان­ها" روی محور جنسیت، نژاد و حتی حرکت فی­نفسه اتفاق افتاد.

زنان در گفتمان فلسفی رقص پیشرو هستند و غالبا از نظریه های فمینیستی حمایت می­کنند. اینان فاش می­کنند که رقاصان مونث  به مثابه " نگریسته شدن" برای نگاه خیره­ی مردان هستند و رقص­های دونفره را به منزله­ی استقرار خانواده­های پدرسالار و  غیره برمی‌شمارند. تقابل دوانگارانه‌ی دیگر، تقابل "کلاسیک (جهانی) درمقابل خصیصه‌ای (محلی)" در رقص بود که توسط تحلیل گران رقص باله­ی روس تشریح شد و هنگامی که کیلینوهوموکو اعلام کرد که "باله یک شکل رقص قبیله‌ای است"(1970)  باز تفسیر گردید. مبتکرین رقص پسامدرن اغلب حرکت مورد انتظار در رقص را با بی‌حرکتی و امثالهم جایگزین می کنند. موضیعت بخشیدن به بدن از این حیث که موضوعات پدیدار شناسی را به مطالعات میشل فوکو مرتبط می‌کند، مشوق خوانش­هایی از رقص به مثابه ابزار و واسطه­ی سیاست بدنی شد.

استتیک تکاملی و عصب‌استتیک (neuroaesthetics) پرسش­های فرهنگی را با رجوع به پرسش‌های طبیعی مورد توجه قرار می دهد. شیتس- جانستون، در تحقیقات اخیر خود پژوهش­های پیشین خود را با رویکرد تکاملی تلفیق کرده است (1999).  طی سالهای اخیر، ایوار  هاگندورن (2002) یکی از طراحان رقص، به صورت نظام مندی چارچوب علم اعصاب را با پژوهش رقص تلفیق کرده است و کاربرد احتمالی روش پدیدارشناسانه در این مسیر هنوز باید مورد کاوش قرار گیرد.

 

منابع:

Banes, Sally. Terpsichore in Sneakers: Post-Modern Dance. 2nd ed. Middletown: Wesleyan University Press, 1987.

Bernard, Michel. “Sens et fiction ou les effets étranges de trois chiasmes sensoriels.” In Nouvelles de danse 17, 1993, 56–64.

van Camp, Julie Charlotte. “Philosophical Problems of Dance Criticism.” (PhD dissertation: Temple University, 1981) http://www.csulb.edu/˜jvancamp/diss1.html (02-01-05).

Depraz, Natalie, Francisco J. Varela and Pierre Vermersch. On Becoming Aware: A Pragmatics of Experiencing. Amsterdam: John Benjamins, 2003.

Foster, Susan Leigh, ed. Corporealities. New York: Routledge,1996.

Fraleigh, Sondra. Dance and the Lived Body. Pittsburgh:University of Pittsburgh Press, 1987.

Hagendoorn, Ivar. “Einige Hypothesen über das Wesen und die Praxis des Tanzes.” In Gabriele Klein and Christa Zipprich,

eds. Tanz. Theorie. Text. Jahrbuch Tanzforschung, Vol. 12.

Hamburg: 2002, 429–444.

Hutchinson, Ann. Labanotation: The System of Analyzing and Recording Movement. 4th ed. New York: Routledge, 2004.

Kealiinohomoku, Joann. “An Anthropologist Looks at Ballet as a Form of Ethnic Dance.” Marian Van Tuyl, ed. Impulse 1969–

1970. San Francisco: Impulse Publications. 1970, 24–33.

Kozel, Susan. “Spacemaking: Experiences of a Virtual Body.” Alexandra Carter, ed. The Routledge Dance Studies Reader. New York: Routledge, 1998, 81–88.

Langer, Susanne K. Feeling and Form. New York: Charles Scribner’s Sons, 1953.

Levin, David Michael. “Philosophers and the Dance.” Roger Copeland and Marshall Cohen, eds. What is Dance?Readings in Theory and Criticism. New York: Oxford University Press, 1983, 85–94.

McNamara, Joann. “Dance in the Hermeneutic Circle.”  Sondra Fraleigh and Penelope Hanstein, eds. Researchings Dance. Pittsburgh: University of Pittsburgh Press, 1999,162–187.

Mickunas, Algis. “The Primacy of Movement.” In MainCurrents in Modern Thought 31, 1974, 8–12.

Mickunas, Algis. “The Problem of the Last Interpreter.” (Lima 2004), http://www.pucp.edu.pe/eventos/congresos/filosofia/programa_general/jeuves/sesion.

Parviainen, Jaana. Bodies Moving and Moved: APhenomenological Analysis of the Dancing Subject and the Cognitive and Ethical Values of Dance Art. Tampere:Tampere University Press, 1998.

Rouhiainen, Leena. Living Transformative Lives: FinnishFreedance Dance Artists Brought into Dialogue with

Merleau-Ponty’s Phenomenology. Helsinki: Theatre Academy, 2003.

Sheets-Johnstone, Maxine. The Phenomenology of Dance.Madison: University of Wisconsin Press, 1966.

Sheets-Johnstone, Maxine. The Primacy of Movement.Amsterdam: John Benjamins, 1999.

Sparshott, Francis. A Measured Pace: Toward a PhilosophicalUnderstanding of the Arts of Dance. Toronto: Toronto University Press, 1995.

Steiner, George. Real Presences. London: Faber & Faber,1991.

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
مدیوم

«بدن مدیوم کلی ما برای داشتن یک جهان است.»
موریس مرلوپونتی